امروز که همه جمع شدیم خونه خواهرم ودور هم بودیم کوچولوی خانواده که یکی یدونه خانواده هست ویه پسرکوچولوی بانمک وخوشگل هست که همه ماها کلی ذوق اینو میکنیم بلاهای نبود که سرم نیار امروز خواهر برادرم منو تنها گذاشتن با ۴تا بچه که واااای نگم براتون ۳دخترو یه پسر راست میگفتن یه پسر ۹تا مادرم پسش برنمیاد وااای که چقدر پابه پاش بودم امروز یه لحظه حواسم به دخترااا پرت شد اومدم از اتاق بیرون دیدم نیست نگوووو که چهار دست وپااا رفته بود تو باغچه منم که دنبال این وروجک که ببینم کجاست دیدم وسط باغچه نگاهم میکنه وبهم میخنده کلی براش ذوق کردم دنیای بچه ها خیلی خوبه اصلا نمیدون دارن چیکار میکنند وبرا خودشون دنیای خودشون هستن  قدر لحظه هامونو باید بدونیم وخوش باشیم چون ادمااا زود بزرگ میشن